یک روزی را تصور می کنم که پسرم (هنوز ندارمش البته) بزرگ شده باشد، قد کشیده باشد. چهار شانه با صورتی به غایت مهربان که دل هر دختری را برباید. یک روزی را تصور می کنم که دارد جلوی آینه عطر میزند به گردنش و یقه پیراهنش را صاف می کند و می پرسد : مامان خوشگل شدم؟
بهش بگویم :جورج کلونی من. (البته آن موقع احتمالا جورج کلونی فرتوت و زشت شده باشد و یک هنرپیشه دیگر را مثال بزنم) و تو دلم قنج بروم از داشتنش. یک روزی را تصور می کنم که دست دختری را بگیرد و برود و من را فراموش کند و من از حسودی خواهم مرد.
اصلا همه دخترهای دور و بر پسر من زشت و کریه و جادوگر خواهند بود که من چشم دیدنشان را نخواهم داشت
پ.ن:خواص مادر شوهری به وضوح در این پست نمایان بود:))
پ.ن:من به همه مادر شوهرها حق می دهم :دی